دوشنبه 90 دی 19 , ساعت 9:0 عصر
چقد ر خسته ام .....دل کنده از همه جا...... ثانیه هاگم شده اند ....... دقیقه ها سرگردان .... و من در حسر ت ....حسر ت .ارزویی عبث . به چه امید در اینجا نشسته ام ....نمیدانم ؟ تابه کی این چنین در این خلوت بگر یم . تا به کی در این غم غربت اشک به ریزم . میخواهم نهالم را نهالم ... که چقدر بی تو تنهایم و سر گردان که همه هستی ام تو بودی . حال . زنده ای هستم مرده وار .باغمها ودردهای فر اوان . غبا ری از ابهام پیچیدگی .....پر از ابهام معلق و غولی از نگرانی / نهاد/ روبرویم ایستاده .در برزخی از .....چه کنم ؟ چه بخت شو می گریبانم را گرفته ...
نوشته شده توسط فرح نهالی | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ