شنبه 90 دی 24 , ساعت 3:0 عصر

گویی در این عالم نبستم

انچنان غرق در افکار پنهانی خود هستم

ودر گرداب پریشانی واندوة دست و پا میزنم

پاهایم بی ارادة .....             قدم بر میدارند

قطرات اشک چشمان غم زدةام را مرطوب می کنند

لبانم خاموش و دلم فریاد می زند نهالم دلتنگتم

بی ارادة اهی جگرسوز بیرون می اید  ...............

گویی هیچ صدایی نمیشنوم   .....فقط می روم بی اراده  ...تا به کجا ندانم .

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ