پنج شنبه 91 اردیبهشت 7 , ساعت 12:0 عصر

از انجا که حقارت بیانم را می سناسم برایت مکتوبی نگاشتم .تا بلکه پس از سالها منظر دیدگانت به ان جاری شود .

ویا یادی از من در دل تازه کنی .

پس از مدتها مهری یافتم که پاکترین مهر دنیا بود . یک روز دلم برایت طپید وتا کنون این طپش نوای زندگی را بایم تداعی میکند .

پس از ان پشتم را چنان گرم دیدم که کوه را یاد اور بود .

وهر گاه سر را می گرداندم ، حضور پر عشق ترا می یافتم .که همواره درکنارم بودی .

خوب میدانم که هیچگاه بودنم در زندگیت انقدر موثر نخواهد . در ازا ی جبران محبت های خالصانه ات ..................... !

به خاطر بسپار که من هستم ....برای تو هستم . در هر کجا ودر هر لحظه وتا اخرین ثابیه های زندگیم مهرت را بردل نگاه خواهم داشت .



لیست کل یادداشت های این وبلاگ