پنج شنبه 90 دی 29 , ساعت 9:0 صبح

 شوریده وبی قرار در جاده شور بختی رهاشدم .....

در اغوشم  تکرار  مکرر دوستت دارم   ....نهالم ...دوستت دارم

ایکاش ...  سحر نمیشد .

 حرفهایش حس قریبی در تمام تنم دوید  .

احساس کردم .. ارام گرفتم ...بغضم ترکید . به انداز ...هراز دریا اشک ریختم .

 میخواهم .بخوابم ..................شاید  با ز هم ......................................


چهارشنبه 90 دی 28 , ساعت 7:0 عصر

با عزیزان در نیامیزد دل دیوانه ام

در میان اشنایانم ..ولی بیگانه ام

از چو من ازاده ای...

 الفت بریدن سهل نیست

می رود با چشم گریان  سیل از ویر انه ام

افتاب ...اهسته بگذار  در این  غمخانه پای

تا مبادا چون حباب از هم بریزد خانه ام

در سر ندارم هوسی

چشمی ندارم به کسی ......ازاده ام من....


چهارشنبه 90 دی 28 , ساعت 12:0 عصر

شکل گمشده ام راپیدا کردم . پاره های خیالم را به هم وصل کردم .

شاید  که دوباره بودن  ویا.....شاید زندگی کردن را تجربه کنم .


دوشنبه 90 دی 26 , ساعت 11:0 عصر

نشسته ام .....در این وادی انتطار . 

گرجه عبث .....در ارزوی دل عاشقم چه ملتمسانه در پرواز است .

تحمل این همه فاصله .

مهر تو چه جاودانه در قلب من .

وای ....که دلم در گرو مهرت چه در سوز و ساز است .

که تنها ترا جستجو میکند .

همانا ترا میبینم ........که ندارم  نهالم .

 


دوشنبه 90 دی 26 , ساعت 10:0 عصر

شبی چون پرستو سفر میکنم .

عزم دیاری دگر میکنم .

به ابی دریا سفر میکنم .

شب بی کسی را سحر میکنم .

به شهر نگاهت .......نهالم نهان میکنم .

اگر نخواستی گذر میکنم .


   1   2   3   4      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ