لحظه هایم از یاد اشنا خالی است
زخمهایم هیچکس نخواهد شست
چشمهایم از انتظار خواهد سوخت
انتظار مرا هیچ رنگ وبویی نیست
مگر معجزه ای........محال است
کدرشدن وسپیدگرایییدن موهایم و نهایتا چهره شاداب وخندانم را کم کم چین های رنج و پیری محاصره کرده اند .
اینها ذره ذره در لحظه لحظه ایام نبود نهالم جان گرفتند . پرواز تو نهالم توفانی بود که در زندگیم رخ داد .
ماهها ست خواب را از من ربوده .
به مانند درخت بار و بر ریخته .لخت و عریان در دشت های وحشت ودرد وتنهایی به جا مانده ام .
چه برمن میگذرد ..........................
گویی در این عالم نبستم
انچنان غرق در افکار پنهانی خود هستم
ودر گرداب پریشانی واندوة دست و پا میزنم
پاهایم بی ارادة ..... قدم بر میدارند
قطرات اشک چشمان غم زدةام را مرطوب می کنند
لبانم خاموش و دلم فریاد می زند نهالم دلتنگتم
بی ارادة اهی جگرسوز بیرون می اید ...............
گویی هیچ صدایی نمیشنوم .....فقط می روم بی اراده ...تا به کجا ندانم .
انقدر تهی از فردایم
انقدر گسسته از امیدم
که پیش پایم فقط پله های شکسته است .
سالها عمرم چه بی حاصل گذ شت .
بی خبر از خویش و در باطل گذشت
عاقبت بر شاخه ام برگی نماند
حاصل عمرم ......از این منزل گذشت . ..سفرت به هستی لاینتاهی مبارک .نهالم
لیست کل یادداشت های این وبلاگ