چهارشنبه 90 بهمن 5 , ساعت 11:0 عصر

خدایا.....

کجایم ...که هستم ...چه میگویم...چه میکنم

پاسخی گو .

به انتظار  پاسخ درد میکشم

در هم میشکنم

خدایا.....

از این همه اندوه خویش در رنجم

 


چهارشنبه 90 بهمن 5 , ساعت 9:0 عصر

پنج روزه روزگار من به خوشی نمی گذرد

به عمر کوتاه چهارفصلم .....

نه زمستان پیداست نه بهاری

دل بستنم به عشق.......

از این روست که درد از یاد برم

نه سراب دروغینم هست . نه یار مه رویی

به خانمان ویش هر کسی دل می بندد

من به تسکین دل نه خاکی دارم .  نه دیاری

این لاف زنان به دوستی ...................

نه ظاهری نمایان دارند .نه باطنی پیدا

میان ایشان برای زندگی نه صبرم مانده  . نه قراری

دل عصیان میکند . که اروزهایم .........

برای دمی تسکین . هیچم نمانده اختیاری

اینده هیچ . دل به امروز تا نسپرم

ز دیروزانم نیست یاد خوشی

نغمه های خوش به لبانم بیگانه اند. بیگانه

غزل تلخ .....

یار من است .یارمن

گم شده چنگ گیتار زندگیم ...............

که به سیمش ساز خوش نبود .

 


شنبه 90 بهمن 1 , ساعت 7:0 صبح

روزگار ...اموزگار غریبی است

 باتجربه های شیرین و خاطره های بسی تلخ

درک عمیق روزهای عذاب.....وای چه دشوار است

اما در امتداد همین روزگار تلخ وسخت

به اکسیر قدرت در امیزی واستقامت اموزی

 وتجربه کنی وهمپا شوی و در تقابل ان استوار باشی.


پنج شنبه 90 دی 29 , ساعت 9:0 صبح

 شوریده وبی قرار در جاده شور بختی رهاشدم .....

در اغوشم  تکرار  مکرر دوستت دارم   ....نهالم ...دوستت دارم

ایکاش ...  سحر نمیشد .

 حرفهایش حس قریبی در تمام تنم دوید  .

احساس کردم .. ارام گرفتم ...بغضم ترکید . به انداز ...هراز دریا اشک ریختم .

 میخواهم .بخوابم ..................شاید  با ز هم ......................................


چهارشنبه 90 دی 28 , ساعت 7:0 عصر

با عزیزان در نیامیزد دل دیوانه ام

در میان اشنایانم ..ولی بیگانه ام

از چو من ازاده ای...

 الفت بریدن سهل نیست

می رود با چشم گریان  سیل از ویر انه ام

افتاب ...اهسته بگذار  در این  غمخانه پای

تا مبادا چون حباب از هم بریزد خانه ام

در سر ندارم هوسی

چشمی ندارم به کسی ......ازاده ام من....


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ